کد مطلب:1762 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:415

مقاله ثالثه(باب پنجم)
باب پنجم در شمّه ای از آداب و اسرار ركوع است و در آن پنج فصل است

فصل اول در تكبیر قبل از ركوع است

و ظاهر آن است كه این تكبیر از متعلّقات ركوع و برای مهیّا شدن مصلّی است برای منزل ركوع. و ادب آن، آن است كه مقام عظمت و جلال حق و عزّت و سلطنت ربوبیّت را در نظر آرد و مقام ضعف و عجز و فقر و ذلّت عبودیّت را نصب العین خود قرار دهد؛ و در این حال به مقدار معرفتش به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیّت، تكبیر حق تعالی از توصیف كند.

و باید بنده سالك توصیفی كه از حق كند و تسبیح و تقدیسی كه نماید،

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 349

محض اطاعت امر و به واسطه اذن حق تعالی به توصیف و عبادت بداند؛ و الّا خود را جسارت آن نبود كه در محضر ربوبیّت مثل او عبد ضعیفی كه در حقیقت لا شی ء و آنچه دارد نیز از خود معبود عظیم الشأن است لاف از توصیف و تعظیم او زند. جایی كه مثل علیّ بن الحسین با آن لسان ولایت مآبی شیرین، كه لسان اللَّه است، عرض كند: أَ فَبِلِسانی هذا الْكالِّ أَشْكُرُك، "597" از پشه لاغری چه خیزد. "598"

پس چون عبد سالك خواهد وارد منزل خطرناك ركوع شود، باید خود را مهیّای آن مقام كند؛ و با دست خود توصیف و تعظیم و عبادت و سلوك خود را پشت سر اندازد و دستها را تا حذای گوش بلند كند و كفهای خالی خود را رو به قبله كند و صفر الید و تهی دست با قلب پر از خوف و رجاء، خوف از تقصیر و قصور به قیام به مقام عبودیّت و رجاء واثق به مقام مقدّس حق كه او را تشریف داده و به چنین مقاماتی كه از خلّص اولیاء و كمّل احبّاء است بار داده، وارد منزل ركوع شود. و شاید كه بلند نمودن دست به این كیفیت، ترك مقام قیام و ترك وقوف به آن حد باشد، و اشاره به بر نداشتن زاد از منزل قیام باشد؛ و تكبیر اشاره به تعظیم و تكبیر باشد از توصیفاتی كه در منزل قیام نموده. و نزد اهل معرفت چون ركوع منزل توحید صفات است، تكبیرِ ركوعْ تكبیر از این توحید، و رفعِ یدْ اشاره به رفض صفات خلق است.

فصل دوم در آداب انحناء ركوعی است

بدان كه عمده احوال صلاة سه حال است، كه سایر اعمال و افعال

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 350

مقدّمات و مهیّئات آنها است: اول قیام؛ و دوم ركوع؛ و سوم سجود. و اهل معرفت این سه را اشاره به توحیدات ثلاثه دانند. و ما در سرّ الصّلاة آن مقامات را حسب ذوق عرفانی مذكور داشتیم. و اینك با لسانی دیگر بیان این منازل كنیم كه با عامّه مناسبتی داشته باشد.

پس گوییم كه چون صلاة معراج كمالی مؤمن و مقرِّب اهل تقوی است، متقوّم به دو امر است كه یكی مقدمه دیگر است:

اول، ترك خودبینی و خودخواهی؛ كه آن، حقیقت و باطن تقوی است.

و دوم، خداخواهی و حق طلبی؛ كه آن، حقیقت معراج و قرب است. و لهذا در روایات شریفه است كه الصَّلاةُ قُربانُ كُلِّ تَقیٍّ "599" چنانچه قرآن شریف نیز نور هدایت است ولی برای متّقین: ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیه هُدًی لِلْمُتَّقین. "600"

بالجمله، در این سه مقام كه مقام قیام و ركوع و سجود است، این دو مقام به تدریج حاصل شود. پس، در حال "قیام" ترك خودبینی است به حسب مقام فاعلیّت؛ و رؤیت فاعلیّت حق و قیّومیّت حق مطلق است. و در "ركوع" ترك خودبینی است به حسب مقام صفات و اسماء؛ و رؤیت مقام اسماء و صفات حق است. و در "سجود" ترك خودبینی است مطلقاً و خداخواهی و خداطلبی است مطلقاً. و جمیع منازل سالكین از شئون این مقامات ثلاثه است؛ چنانچه بر اهل بصیرت و اصحاب عرفان و سلوك واضح است.

و چون سالك در این مقامات توجّه به این نمود كه سرّ این اعمالْ توحیدات ثلاثه است، هر یك از مقامات كه دقیقتر و لطیفتر است سالك را مراقبت بیشتر ضرور است. و البته خطر مقام بالاتر و لغزشش بیشتر است.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 351

پس، در مقام ركوع چون سالك را دعوی آن است كه در دار وجود علم و قدرت و حیوة و اراده ای جز از حق نیست و این دعوی بسیار بزرگ و مقام بسیار دقیقی است و از امثال ما این دعاوی نشاید، به باطن ذات باید به درگاه مقدّس حقّ روی تضرّع و مسكنت و ذلّت آوریم و عذر قصور و تقصیر خواهیم، و نقصان خود را به عین عیان و شهود وجدان دریابیم؛ شاید كه از مقام مقدّس توجّهی و عنایتی شود و حال اضطرار اسباب دستگیری ذات مقدّس شود- امَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوء. "601"

فصل سوّم

در صلوة معراج رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وارد است كه پس از ركوع خطاب عزّت رسید: فَانْظُرْ الی عَرْشی. قال رَسولُ اللَّه: فَنَظَرْتُ الی عَظَمَةٍ ذَهَبَتْ لَها نَفْسی وَ غُشیَ عَلَیَّ؛ فَالْهِمْتُ أنْ قُلْتُ: "سُبْحانَ رَبّیَ العَظیم وَ بِحَمْدِهِ" لِعِظَمِ ما رَأَیْتُ. فَلَمّا قُلْتُ ذلِكَ، تَجلّی الْغَشْیُ عَنِّی، حَتَّی قُلْتُها سَبْعاً الْهِمُ ذلِكَ؛ فَرَجَعَتْ الَیَّ نَفْسی كَما كانَتْ ... "602" الحدیث نظر كن ای عزیز به مقام عظمت سلوكِ سرورِ كلّ و هادی سبل صلّی اللَّه علیه و آله، كه در حال ركوع، كه نظر به مادون خود است، نور عرش را ببیند؛ و چون نور عرش در نظر اولیاء جلوه ذات است بی مرآت، تعیّن نفسی از بین برود و حالت غشوه و صعق دست دهد. پس، ذات مقدّس به عنایات ازلی از آن وجود شریف دستگیری فرمود، و با الهام حبّی "تسبیح" و "تعظیم" و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 352

"تحمید" را به آن ذات مقدّس تلقین فرمود، تا پس از هفت مرتبه- به عدد حجب و عدد مراتب انسان- به خود آمد و حالت صحو برای او دست داد. و در جمیع نمازِ معراج این احوال دوام داشته.

و اكنون كه ما را به خلوت انس راهی نیست و به مقام قدس جایگاهی نه، خوب است عجز و ذلت خود را سرمایه وصول به مقصد و دستاویز حصول مطلوب قرار داده، دست از دامن مقصود برنداریم تا كام دل برآریم. و لا اقل اگر خود مرد این میدان نیستیم، از مردان راه هدایت طلبیم و از روحانیّت كمّل اعانت جوییم، شاید بویی از معارف به مشام جان ما برسد و نسیمی از لطایف به كالبد مرده ما بوزد؛ زیرا كه عادت حق تعالی احسان و شیمه او تفضل و انعام است. "603"

و باید دانست كه ركوع مشتمل است بر "تسبیح" و "تعظیم" و "تحمید" ربّ جلّ و علا: پس "تسبیح" تنزیه از توصیف و تقدیس از تعریف است. و "تعظیم" و "تحمید" خروج از حدّ تشبیه و تعطیل است؛ زیرا كه "تحمید" ظهور در مرائی خلقیّه را افاده كند، و "تعظیم" سلب تحدید را ارائه دهد. پس، او ظاهر است و ظهوری در عالم ظاهرتر از او نیست، و متلبّس به لباس تعیّنات خلقیّه نیست.

فصل چهارم

عن مِصْباحِ الشَّریعَةِ، قالَ الصَّادِقُ عَلیه السَّلام: لا یَرْكَعُ عَبْدٌ للَّه رُكُوعاً عَلَی الْحَقیقَةِ، الّا زَیَّنَهُ اللَّه تَعالی بِنوُرِ بَهائِهِ، وَ اظَلَّهُ فی ظِلالِ كِبْرِیائِهِ، وَ كَساهُ كِسْوَةَ اصْفیائِهِ. وَ الرُّكوعُ اوَّلٌ، وَ السُّجُودُ ثانٍ، فَمَنْ اتَی بِمَعْنی الْاوَّلَ، صَلُحَ لِلثّانی وَ فِی الرُّكوُع ادَبٌ، و فی السُّجوُدِ قُرْبٌ؛ وَ مَنْ لا یَحْسِنُ الْادَبَ، لا یَصْلَحُ لِلْقُرْبِ. فَارْكَعْ رُكوعَ خاضِعٍ للَّه بِقَلْبِهِ، مُتَذَلِّلٍ وَجِلٍ تَحْتَ سُلْطانِهِ، خَافِضٍ لَه

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 355 فصل پنجم در رفع رأس از ركوع است ..... ص : 354

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 353

بِجَوارِحِهِ خَفْضَ خائِفٍ حَزِنٍ علی ما یَفُوتُهُ مِنْ فائِدَةِ الرّاكعینَ. وَ حُكِیَ انَّ الرَّبیعَ بن خُثَیْمَ كان یَسْهَرُ بالَّلیْلِ الَی الْفَجْرِ فی رَكْعَةٍ واحِدَةٍ؛ فَاذا هُوَ اصْبَحَ، رَفَعَ (تَزْفَرُخ) وَ قالَ: آه سَبَقَ المُخْلِصُونَ وَ قُطِعَ بِنا. وَ اسْتَوْفِ رُكوُعَكَ بِاسْتِواءِ ظَهْرِكَ. وَ انْحَطَّ عَنْ هِمَّتِكَ فِی الْقِیامِ بِخِدْمَتِهِ الّا بِعَوْنِهِ. وَ فِرَّ بِالْقَلْبِ مِنْ وَساوِسِ الشَّیْطانِ وَ خَدائِعِهِ وَ مَكائِدِهِ. فَانَّ اللَّه تعالی یَرْفَعُ عِبادَهُ بِقَدْرِ تَواضُعِهِمْ لَهُ؛ وَ یَهْدیهِمْ الی اصُولِ التَّواضُعِ و الْخُضوُعِ بِقَدْرِ اطِّلاعِ عَظَمَتِةِ عَلَی سَرائِرِهِم. "604"

در این حدیث شریف اشارات و بشارات و آداب و دستوراتی است؛ چنانچه "تزیّن" به "نور بهاء اللَّه" و "اظلال" در تحت "ظلّ كبریاء اللَّه" و "تكسّی" به "كسوه اصفیاء اللَّه"، بشارات به وصول به مقام تعلّم اسمائی و عَلَّمَ آدَمَ الاسْماءَ كُلَّها60"

است. و تحقّق به مقام فناء صفاتی و حصول حالت صحو از آن مقام است؛ زیرا كه مزیّن فرمودن حقْ عبد را به مقام "نور بهاء" متحقّق نمودن او است به مقام اسماء كه حقیقت تعلیم آدمی است. و او را در ظلّ و سایه "كبریا" كه از اسماء قهریّه است، بردن و در فناء آن جای دادن، افنای عبد است از خویشتن؛ و پس از این مقام، او را در "كسوه اصفیاء" در آوردن ابقاء او است پس از افناء. و از این جا معلوم شود كه سجود فناء ذاتی

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 354

است، چنانچه اهل معرفت فرموده اند؛ زیرا كه ركوعْ اول است، و آن این مقامات است؛ و سجود ثانی است، و آن نیست جز مقام فناء در ذات.

و نیز معلوم شود كه قرب مطلق، كه در سجود حاصل شود، میسور نیست جز به حصول ركوع علی الحقیقة؛ و كسی كه صلاحیّت برای ثانی بخواهد پیدا كند، باید قرب ركوعی و ادب آن را تحصیل كند.

پس از بیان لطایف و سرایر ركوع و سجود، اشاره فرموده به آداب قلبیّه آن از برای متوسّطین. و آن اموری است كه بعضی از امور عامّه است، كه ما در مقدّمات ذكر نمودیم؛ و بعضی خاصّ به ركوع است. و چون اكثر این امور بیان شده است، از تفصیل آن صرف نظر نمودیم.

فصل پنجم در رفع رأس از ركوع است

و سرّ آن رجوع از وقوف در كثرات اسمائیّه است؛ چنانچه فرماید: و كَمالُ التَّوْحیدِ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْه. "606" زیرا كه پس از حصول حال صحو از فنای اسمائی، عبد سالك قصور و تقصیر خود را مشاهده كند؛ چه كه مبدأ خطیئه آدمی، كه ذرّیّه او باید جبران آن كند، توجّه به كثرات اسمائیّه كه باطن شجره است می باشد. و چون خطیئه خود، كه ذرّیّه است، و خطیئه آدم، كه اصل خود است، دریافت، به مقام تذلّل و نقصان خود پی برد و مهیّای برای رفع خطیئه، كه به خفض جناح در حضرت كبریاء است، شود؛ و اقامه صلب از این مقام نماید، و با تكبیر بعد از ركوع رفعِ كثرات اسمائیّه نماید، و صفر الیدْ متوجّه منزل ذلّت و مسكنت و اصل تُرابیّت شود. و آداب مهمّه آن، یافتن خطر بزرگِ مقام، و چشاندن به قلب است با تذكّر تامّ، و مجاهده در توجّه به

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 355

حضرت ذات و ترك توجّه به خود، حتی به مقام ذلّت خویش، است.

و بدان ای عزیز كه تذكّر تامّ از حضرت حق و توجّه مطلق به باطن قلب به آن ذات مقدّس، موجب گشوده شدن چشم باطنی قلب شود كه به آن لقاء اللَّه، كه قرّة العین اولیاء است، حاصل گردد: و الَّذین جاهَدوُا فینا لَنَهْدِیَّنَهُمْ سُبُلَنا. "607"